سه مانع اصلی اعتماد به نفس
سه مانع اصلى در راه فرایند اعتماد به نفس و به ثمر رسیدنش وجود دارد که ما باید متوجه این سه رخنه باشیم. این سه رخنه میتوانند فرایند اعتماد به نفس ملى و منتهى شدن آن به پیروزىهاى پىدرپى و رسیدن به آرمانها را مخدوش کنند.
الف) یأس و تیره کردن افق
اول، ایجاد یأس است؛ تیره کردن افق، به رخ کشیدن فاصلههاى علمى. این واقعیتى است؛ ما از لحاظ علمى، امروز با دنیاى پیشرفتهى علمى که دویست سال است دارد کار علمى میکند، فاصله داریم. این فاصلهها را به رخ میکشند و میگویند آقا چطور میخواهید شما اینها را طى کنید؟ مگر میشود؟ جوان محقق و پژوهشگر و دانشمند ما را با این کار مأیوس میکنند. من میگویم: بله، میشود؛ چرا نمیشود؟ ما از دانش دیگران استفاده میکنیم و پا را یک قدم بالاتر میگذاریم؛ کمااینکه این کار را کردهایم. ما از دانش دیگران استفاده کردهایم. گاهى چیزهائى ساختهایم که در دنیا نیست؛ مثل بعضى از پیشرفتهاى پزشکى و داروئى و امثال اینها. اینها با استفاده از مقدمات دانش غربى به دست آمده، اما کارهاى بزرگترى از آنها انجام گرفته. فاصله نباید ما را مأیوس کند. ما میتوانیم شتاب علمىمان را زیاد کنیم؛ این فاصله را روزبهروز کمتر کنیم؛ همت کنیم پیش برویم. بخصوص که امروز دنیاى غرب دچار آفتهاى جدى است که در پنجاه سال پیش و صد سال پیش این آفتها را نداشت. امروز آفتهاى اخلاقى، آفتهاى جنسى، تزلزل روحیهها در غرب خیلى شدیدتر از آن روزهاست؛ امروز اینها در آنجا یک گرفتارى است. البته این مسائل بلندمدت، خودش را آسان نشان نمیدهد؛ اما از حرفهاى آنها، از حرفهاى اندیشمندانشان، متفکرینشان آدم میفهمد که نگرانند. نسل جوانشان رو به انحطاط است، جرم و جنایت رو به توسعه است، فروپاشى خانوادهها رو به تزاید است و همین طور دارد زیاد میشود؛ مهار هم از دستشان خارج شده است و گرفتارند. چه اشکال دارد؛ یک ملتى که مصمم است، خودش را تا حدودى میتواند از این بلایا حفظ کند، تصمیم دارد، توکل به خدا دارد، اعتماد به نفس دارد، آرمانهاى مشخص هم دارد، این راه را طى کند؟ کمااینکه آنها طى کردند. ما یک روزى جلوتر از غرب بودیم؛ ما دچار آفت شدیم، آنها تلاش کردند، جلو افتادند. ما حالا میتوانیم جلو بیفتیم. طى کردن فاصلهها مطلقاً مستبعد نیست از یک ملتى که جوانش با همت حرکت میکند و پیش میرود؛ مسئولان و مدیرانش هم با همت مىنشینند برنامهریزى و طراحى میکنند. بنابراین سه تا مانع ممکن است دشمن طراحى کند: یکى پراکندن یأس، یکى منحرف کردن استعدادها، یکى هم برخورد سخت و خشن؛ یعنى تحمیل تهاجم نظامى و از قبیل اینها.
در مورد این مسئلهى اول که پراکندن نومیدى و یأس است، من اصرار دارم شما جوانها بیشتر فکر کنید، تأمل کنید و نشانههایش را ببینید. همین الان دارند این کار را میکنند؛ یک عدهاى هم براى آنها و از زبان آنها و از حنجرهى آنها به نفع آنها حرف میزنند.
چند نمونه از القای یأس
حالا این چند مورد را ببینید: یکى از آنها مسئلهى انرژى هستهاى است. در داخل کشور خودمان جنجال راه انداختند که آقا انرژى هستهاى هزینهى بدون سود است؛ چرا دارید این کار را میکنید؟ حالا تبلیغات جهانى که این مسئله را کاملاً دنبال میکرد و هنوز هم میکند؛ اما در داخل کشور خودمان از اولى که این مسئلهى هستهاى مطرح شد، از پنج شش سال قبل از این تا حالا مرتباً این مطلب را گفتهاند و تکرار کردهاند. حتّى عدهاى نامه نوشتند و گفتند آقا ما فیزیکدانیم. اینکه میگویند ما توانستهایم دستگاههاى سانتریفیوژ را راه بیندازیم، اصلاً واقعیت ندارد! به قدرى قرص این را گفتند که ما مجبور شدیم افرادى را بفرستیم و بگوئیم بروند بازرسى کنند، درست ببینند؛ نکند که همینى که اینها میگویند، باشد. این، مال پنج شش سال قبل است. رفتند، آمدند گفتند نه آقا! کار، بسیار خوب، صحیح، علمى و محکم دارد انجام میگیرد. اول گفتند نمیشود، نمیتوانیم؛ بعد که دیدند توانستیم، گفتند آقا این هزینهاى است که سود ندارد، فایدهاى ندارد. بنده در سخنرانى عمومى عید نوروز سال گذشته مفصل دربارهى این صحبت کردم و نمیخواهم تکرار کنم. چطور فایدهاى ندارد؟ ما براى بیست سال دیگر حداقل بایستى بیست هزار مگاوات برق از انرژى هستهاى به دست بیاوریم. برآوردى که براى مصرف انرژى در کشور و تولید برقِ مورد نیاز کردهاند، حداقل بیست هزار مگاوات باید از طریق انرژى هستهاى باشد؛ والّا ما باید برق را از دیگران گدائى کنیم؛ یا اگر نتوانستیم گدائى کنیم، یا ننگمان آمد، یا به ما ندادند، از خیر چیزهائى که با نیروى برق میچرخد، باید بگذریم؛ از کارخانه، از تولید، از بسیارى از ابزارهاى پیشرفت. خب، ما کِى شروع کنیم تا بتوانیم بیست هزار مگاوات را بیست سال دیگر به دست بیاوریم؟ الان اگر دیر هم نشده باشد، قطعاً زود نیست. ممکن است دیر هم شده باشد. ببینید چه مغالطهى عجیبى است که «آقا احتیاج نداریم»! یا میگویند: شما نیروگاه هستهاى که نمیتوانید بسازید؛ این اورانیومهاى غنىشدهى سه چهار درصد را براى چه میخواهید؟ باز بحث «نمیتوانید» است. چرا نمیتوانیم؟ ملتى که بدون کمک و بدون استاد توانست یک چنین مراکز عظیم غنىسازى را به وجود بیاورد، چرا نتواند نیروگاه بسازد؟ باید بتوانیم. چرا نتوانیم؟ یک روزى میگفتند: شما نمیتوانید نیروگاه بخارى هم بسازید. من یادم هست دورهى ریاست جمهورى خود من بود؛ نیروگاهى بود که در زمان رژیم گذشته شروع شده بود، نصفهکاره مانده بود. مىآمدند میرفتند تا دلالهاى بینالمللى از یک کشورى بیایند آن را درست کنند. بعضىها هم میگفتند ما در داخل میتوانیم درست کنیم. ما چند نفر از مسئولین مرتبط با این مسائل را در دفتر ریاست جمهورى خواستیم - چند تا از رؤساى کشور را - نخست وزیر و دیگران را هم دعوت کردیم تا بحث کنیم. اینها آمدند گفتند: آقا امکان ندارد که ما بتوانیم آن نیروگاه را - که نزدیک تهران هم هست - به آخر برسانیم و افتتاح کنیم. این، قضاوت آنها بود. گفتند: اصلاً امکان ندارد؛ حتماً بایستى خارجى بیاید. ما خارجى را نیاوردیم؛ متخصص داخلى رفت آن را کامل کرد، درست هم کرد، الان هم سالهاست که دارد برق میدهد و از تولید او دارد کشور استفاده میکند.
اول انقلاب جهاد سازندگى میخواست سیلو بسازد. میدانید سیلوهاى ما را در دوران طاغوت، شوروىها میساختند. رژیم طاغوت گندم را از آمریکا میگرفت، سیلویش را شوروى میساخت! سیلو ظاهرش ساده است، اما نسبتاً فناورى پیچیدهاى است. جهاد سازندگى گفت میخواهیم سیلو بسازیم؛ از اطراف صدا بلند شد که آقا نمیتوانید؛ بیخود خودتان را معطل نکنید، سرمایهى کشور را هم به باد ندهید. یک نمونهى سیلوى کوچکى در خوزستان ساختند که بنده آن وقت رفتم بازدید کردم. امروز کشور جمهورى اسلامىِ شما یکى از سیلوسازهاى درجهى یک دنیاست؛ جزء کشورهاى سیلوساز برجستهى درجهى یک است.
یکى از سدهاى نزدیک تهران آب میداد. گفتند بروند این را درست کنند؛ گفتند خود کمپانى سازندهى این سد باید بیاید؛ رفتند آوردند. این هم مربوط به اوائل ریاست جمهورى ماست. میگفتند: مگر ما میتوانیم سد درست کنیم؟ همین تلقیناتِ گذشته بود. جوانهاى ما همت کردند، رفتد سراغ سدسازى. امروز کشور جمهورى اسلامى به فضل الهى بهترین سدساز این منطقه است. در منطقهى ما هیچ کشورى مثل جمهورى اسلامى مسلط بر ساختن سدهاى بزرگ - چه سد بتونى، چه سد خاکى - نیست. سدهائى که ما ساختیم، از مشابههاى خودش که زمان طاغوت به وسیلهى شرکتهاى خارجى ساخته شده، بهتر و با ظرفیت بیشتر و البته با هزینهى بسیار بسیار کمتر است؛ کار خودمان هم هست. چرا نمیتوانیم؟ نخیر، نیروگاه هستهاى هم میتوانیم بسازیم؛ باید بسازیم. امروز شروع بکنیم، چند سال دیگر جواب خواهد داد. چند سال دیگر شروع بکنیم، چند سال بعدش جواب خواهد داد. اگر شروع نکنیم، عقب میمانیم. امروز اگر غنىسازى را شروع نمیکردیم، بایستى ده سال بعد، بیست سال بعد بالاخره شروع میکردیم. میگویند آقا روسها که به شما اورانیوم غنىسازىشده میدهند، سوخت نیروگاه هستهاى میدهند؛ خودتان میخواهید چه کار کنید؟ این از آن حرفهائى است که این آقاى رئیس جمهور محترم کمدان آمریکا هم اخیراً بیان فرمودند، که خب روسها که دارند میدهند، ایران میخواهد چه کار کند! اینجا هم یک عدهاى که نه به قدر او محترمند، نه به قدر او کمدانند، همان حرف را تکرار کردند که آقا روسها که دارند میفروشند. دیدید دیگر؛ محمولهى اول آمد، محمولهى دوم آمد؛ دیگر شما میخواهید چه کار کنید که خودتان غنىسازى کنید؟ این مثل این میماند که به کشورى که ذخائر نفتىِ زیر زمینش پر است، بگویند آقا چرا چاه میزنى؛ خب برو نفت را بخر از بیرون بیاور! یعنى کشورى که داراى ذخائر نفتى است، بشود واردکنندهى نفت! چقدر خندهآور است. اگر یک روزى دلشان نخواست این سوخت را بدهند، یا گفتند به این قیمت میدهیم، یا گفتند به این شرط میدهیم، ملت ایران ناچار است قبول کند.
انرژی هستهای پشتوانهی مستحکم اعتماد به نفس ملی
ببینید، اینها آن چیزهائى است که اگر چنانچه توجه کنید، خواهید دید همان نقشهى ایجاد یأس دشمن است که حالا یک کار به این عظمت انجام گرفته - مسئلهى انرژى هستهاى - این همه دربارهاش مردم شادى و خوشحالى کردند، آقا در بیاید که: چرا شما بیخود مملکت را به این چالشهاى اینچنینى میکشانید، براى خاطر یک چیز کماهمیتِ انرژى هستهاى؟! ببینید، این همان ایجاد یأس است؛ این همان چیزى است که شما باید مراقبش باشید. این یکى از آن رخنههاست که اعتماد به نفس ملى را ضربه میزند؛ همچنان که در چند سال قبل متأسفانه این کار شد. یعنى همین مسئلهى انرژى هستهاى را که باید پشتوانهى مستحکم اعتماد به نفس ما ملت ایران میشد، خواستند وسیلهاى بکنند براى اینکه اعتماد به نفس را از ما بگیرند. هى فشار آوردند که باید این را تعطیل کنید، باید آن را تعطیل کنید، باید آن را تعطیل کنید. رسیدند به کارخانهى یو.سى.اف اصفهان، گفتند: این را هم باید تعطیل کنید. آن مقدمات اوّلى است. بنده آن وقت به مسئولین گفتم که اگر این حرف را گوش کردید، فردا خواهند گفت باید معادن اورانیوم را هم که توى این کشور هست، کلاً یکجا جمع کنید بدهید به ما، تا خاطرجمع شویم که شما نمیخواهید بمب اتم بسازید!
این فرایند عقبنشینى البته براى ما یک فایدهاى داشت - بىفایده نبود این عقبنشینىها - فایدهاش این بود که هم خودمان وعدهها و حرفهاى رقباى اروپائى و غربى را تجربه کردیم، هم افکار عمومى دنیا تجربه کرد. امروز هر کس به ما میگوید آقا تعلیق موقت بکنید، ما میگوئیم تعلیق موقت را که یک بار کردیم؛ دو سال! دو سال تعلیق موقت کردیم. فایدهاش چه شد؟ اول گفتند موقت تعلیق کنید، گفتند تعلیق داوطلبانه بکنید؛ ما هم به خیال موقت و به خیال داوطلبانه، تعلیق کردیم. بعد هر وقت اسم از برداشتن تعلیق آمد، یک قرشمال بازىاى در سطح دنیا درست کردند - در سطح مطبوعات و رسانهها و محافل سیاسى - واى، داد، داد، ایران میخواهد تعلیق را بشکند! تعلیق شد یک امر مقدس که ایران اصلاً حق ندارد نزدیکش برود! ما این را تجربه کردهایم؛ دیگر، تجربهى جدیدى نیست. آخرش هم گفتند: این تعلیق موقت کافى نیست؛ اصلاً باید بکلى بساط اتمى را جمع کنید. همین اروپائىها که میگفتند شش ماه تعلیق کنید، وقتى این کار را کردیم، گفتند بایستى جمع کنید! این فرایند عقبنشینى، این فایده را براى ما داشت؛ هم براى خود ما تجربه شد، هم براى افکار عمومى دنیا تجربه شد. لیکن عقبنشینى بود دیگر؛ عقبنشینى کردند.
من همان وقت هم در جلسهى مسئولین - که از تلویزیون پخش شد - گفتم اگر چنانچه بخواهند به این روند مطالبهى پىدرپى ادامه بدهند، بنده خودم وارد میدان میشوم؛ همین کار را هم کردم. بنده گفتم که بایستى این روند عقبنشینى متوقف شود و تبدیل بشود به روند پیشروى، و اولین قدمش هم باید در همان دولتى انجام بگیرد که این عقبنشینى در آن دولت انجام گرفته بود؛ و همین کار هم شد. در زمان دولت قبل، اولین قدم به سمت پیشرفت برداشته شد؛ تصمیم گرفته شد که کارخانهى یو.سى.اف اصفهان راهاندازى شود، و راهاندازى هم شد، و دنبالش هم بحمداللَّه این پیشرفتهاى بعدى است تا امروز.
مایهى اعتماد به نفس ملى را تبدیل میکنند به مایهى بىاعتمادى، که نبادا دشمن حمله کند، نبادا دشمن ضربه بزند. از این قبیل مسائل زیاد است؛ این چیزهائى که سعى میکنند با وسوسه ایجاد کردن، کار خود را پیش ببرند. مثلاً ما یکى از سیاستهاى اساسىمان قطع رابطهى با آمریکاست. هرگز هم نگفتیم ما تا ابد قطع رابطه خواهیم بود؛ نه، هیچ دلیلى ندارد که تا ابد قطع رابطه با هر کشورى، با هر دولتى داشته باشیم. مسئله این است که شرائط این دولت به گونهاى است که رابطهى با او براى ما ضرر دارد. انسان رابطه را با هر کشورى به دنبال تعریف یک منفعتى ایجاد میکند؛ آنجائى که براى ما منفعت ندارد، دنبال رابطه نمیرویم؛ حالا اگر ضرر داشت، به طریق اولى دنبال رابطه نمیرویم.
رابطه با آمریکا برای ما مضر است
رابطهى سیاسى با آمریکا براى ما مضر است. اولاً خطر آمریکا را کم نمیکند. آمریکا به عراق حمله کرد؛ در حالى که با هم رابطهى سیاسى داشتند، سفیر داشتند؛ این آنجا سفیر داشت، آن هم اینجا سفیر داشت. رابطه که خطر جنونآمیز و سیطرهطلبانهى هیچ قدرتى را از بین نمیبرد. ثانیاً وجود رابطه براى آمریکائىها - نه امروز، همیشه اینطور بوده - وسیلهاى بوده است براى نفوذ در قشرهاى مستعد مزدورى در آن کشور. انگلیسىها هم همین طور بودند. انگلیسىها هم در طول سالیان متمادى سفارتخانهشان مرکز ارتباط با سفلگان ملت بود؛ کسانى که حاضر بودند خودشان را به دشمن بفروشند. سفارتخانهها یکى از کارهایشان این است.
در همین قضایائى که حدود هفده هجده سال پیش در چین اتفاق افتاد و جنجال فوقالعادهاى شد، سفارت آمریکا محور و مرکز ادارهى آشوبها و اغتشاشها بود. اینها این خلأ را در ایران دارند؛ احتیاج به پایگاه دارند، و پایگاه ندارند؛ این را میخواهند. احتیاج به رفت و آمد آزاد و بىدغدغهى مأموران جاسوسى و مأموران اطلاعاتىشان و ارتباطات نا مشروع آنها با عناصر سفله و مزدور دارند؛ اما این را ندارند. ارتباط، این را براى آنها تأمین میکند. حالا مینشینند آقایان وراجى کردن و حرف زدن و استدلال کردن، که نبود رابطهى با آمریکا براى ما مضر است. نه آقا! نبود رابطهى با آمریکا براى ما مفید است. آن روزى که رابطهى با آمریکا مفید باشد، اول کسى که بگوید رابطه را ایجاد بکنند، خود بنده هستم.
میگویند: چرا جلب دشمنى آمریکا را میکنید؟ مثلاً فرض کنید حالا رئیس جمهور تعبیر تندى میکند، ناگهان آقایانِ به اصطلاح عقلا میگویند این تعبیر تند بود؛ این دشمنى آمریکائىها را جلب میکند. نه آقا! دشمنى آمریکائىها تابع این الفاظ و تعبیرات نیست. دشمنى، دشمنىِ اصولى است. این دشمنى در زمانهاى مختلف بوده. از اول انقلاب تا حالا دشمنى بوده - حالا بحث خطر حملهى نظامى را بعد یک جملهاى عرض خواهم کرد - حداقل در طول هجده سال اخیر، یعنى از بعد از پایان جنگ تحمیلىِ هشت ساله تا امروز، همیشه این خطر وجود داشته؛ یعنى همیشه ملت ایران تهدید میشده، که ممکن است اینها حملهى نظامى بکنند؛ مال امروز نیست. آن چیزى که میتواند خطر دشمن را ضعیف کند، نمایش قدرت شماست، نه نمایش ضعف شما. نمایش ضعف شما دشمن را تشجیع میکند. آن چیزى که ممکن است جلوى خودسرى و خودکامگى دشمن را بگیرد، این است که احساس کند شما قدرتمندید. اگر احساس کند ضعیفید، بدون مانع، هر کارى که بخواهد بکند، میکند.
ب) اشکال تراشی غیرمنطقی
یک نمونه از ایجاد یأس که من این را لازم است عرض کنم - یعنى انصاف اقتضاء میکند که انسان اینها را بگوید - اشکالتراشىهاى غیر منطقى است. امروز شما ملاحظه کنید؛ متأسفانه راجع به اغلب تصمیمات دستگاه ادارهى کشور از سوى یک عده مخالفخوان اشکالتراشى میشود؛ اشکالتراشىهاى غیر منطقى. اگر تصمیم اقتصادى است، اگر تصمیم سیاسى است، اگر تصمیم در حوزهى مسائل هنرى و فرهنگى است، اگر تصمیم در حوزهى مسائل بینالمللى است، به خصوص نسبت به دولت - حالا نسبت به رهبرى یک مقدار رودربایستىاى هست و یک چیزهائى را ملاحظه میکنند - آزاد، راحت و با اهانت مطالبى میگویند. این کارها زشت است.
ممکن است کسانى که این کارها را میکنند، ندانند چه تأثیر سوئى این کار دارد. این، همان ایجاد یأس است؛ یعنى نقطهى مقابل اعتماد به نفس. این، حالت ایجاد خودباختگى و انفعال و خودکمبینى است. خیلى از کسانى که در این میدانها تلاش میکنند، فعالیت میکنند، متأسفانه نمیفهمند و توجه ندارند که تأثیر کارشان چیست. اینها آدمهاى بدخواهى نیستند. البته بعضى بدخواه هستند، اما غالباً بدخواه نیستند؛ ملتفت نیستند، ارزیابى درستى از کار خودشان ندارند. دولت تصمیم اقتصادى میگیرد، اعتراض پشت سر اعتراض، آن هم با لحنهاى اهانتآمیز؛ تصمیم سیاسى میگیرد، همین طور؛ تصمیم بینالمللى میگیرد، همین طور؛ به فلان سفر میرود، همینطور؛ به فلان سفر نمیرود، همین طور. وقتى ما سوار این اتوبوس شدیم و به این راننده اطمینان کردیم، دیگر سر هر پیچى که نباید گفت آقا مواظب باش، آقا دستم فلان شد، دلم لرزید. خب دارد رانندگى میکند، میرود دیگر. این در حالى است که این دولت انصافاً دولت پرکار و در بعضى از خصوصیات نمونه است. اینکه به همهى شهرها میروند، این خیلى براى من مهم است؛ خیلى براى من جالب است. رئیس جمهور، وزیر و مدیران ارشد اجرائى کشور به شهرهاى مختلف میروند. این رفتن به شهرها خیلى تأثیر دارد. بعضى میگویند آقا ما گزارشها را که میخوانیم؛ نه، گزارش خواندن فرق میکند با رفتن. شاید بیش از اغلب مدیرها براى من گزارش مىآید. وقتى انسان میرود به یک شهرى، میرود به یک استانى، مىنشیند با یک مردمى، مىنشیند با یک مجموعهى جوانى، مىبیند گزارشها با آنچه که واقعیت است، تفاوتهائى دارد. انسان آنچه که مىبیند و میشنود، از گزارش خیلى باارزشتر است. این کار را امروز دولت دارد میکند. به همه جاى کشور سفر میکنند. یک گوشهاى از این را میگیرند، تبدیلش میکنند به نقطهى ضعف و ایراد گرفتن. چرا در این سفر صد تا مصوبه داشتید؛ در حالى که پنجاه تایش بیشتر قابل عمل نیست؟ خیلى خوب، حالا پنجاه تایش عمل بشود؛ این بهتر از هیچى نیست؟ اینها ایجاد یأس است. ایرادتراشىهاى بیخود: چرا به فلان سفر رفتید؟ چرا به فلان سفر نرفتید؟ اینها اشکالتراشىهائى است که یأسآفرین است. عرض کردم؛ اغلب کسانى هم که این کار میکنند، توجه ندارند به دنبالهى کارشان. بالاخره هر دولتى ضعفى دارد. نه اینکه این دولت ضعف ندارد؛ چرا، ضعف و خطا دارند؛ مثل بقیهى دولتها. بندهاى که میخواهم خطا بگیرم، مگر خودم خطا ندارم؟ خطاهاى ما الى ماشاءاللَّه؛ یکى دو تا که نیست. انسان جایزالخطاست؛ باید تلاش کند خطا نکند یا کمتر بکند. کسانى هم که خطاى طرف مقابل را مىبینند، باید دلسوزى کنند و خطا را به گوش او برسانند؛ اما هوچیگرى کردن، مردم را دلسرد کردن، اعتماد به نفس مردم را شکستن، آنها را ناامید کردن نسبت به آینده، هیچ روا نیست. این خطاب من به همه است؛ هم به مطبوعات، هم به رسانهها، هم به مسئولین، هم به کسانى که منبرهاى گوناگون خطابه و سخن گفتنِ با مردم را دارند؛ در مجلس، در نماز جمعه، در جاهاى دیگر، در دانشگاهها. این چیزى است که بحث مصلحت کشور است؛ باید مصلحت کشور را رعایت کرد. این هم یکى از آن راههاى مقابلهى با اعتماد به نفس ملى است.
ج) هوچیگری مطبوعاتی
یکى از راهها - که این راه سوم را هم غربىها بشدت در این سالها دنبال کردند - مسئلهى هوچیگرى است؛ هوچیگرى مطبوعاتى. آدم خیال میکند که هو کردن افراد مال محدودههاى خاصى از مردم است، توى مجامع خاصى؛ نخیر، در سطح بینالملل یکى از کارهائى که بسیار رایج است، هوچیگرى است؛ هوچیگرى رسانهاى. امروز امکانات رسانهاى هم فراوان است.
نمونههای حقوق بشر آمریکایی
یکى از این هوچیگرىها همین مسئلهى حقوق بشر است. حالا کسانى این حرفها را میزنند که گوانتاناموى آنها عرق شرم بر پیشانى هر انسان باشرفى جارى میکند؛ امضاى دستور شکنجه از سوى رئیس جمهورشان، انسان را در مقابل حقیقت دچار شرمسارى میکند؛ اسناد گوانتانامو را، اسناد بازجوئىها را به دستور مقامات بالایشان آتش میزنند و میسوزانند؛ آدمهائى که اینقدر نسبت به حقوق بشر بىاعتناء هستند؛ آدمهائى که ملتها را تحقیر میکنند. اگر امروز شما بروید با ملت عراق صحبت کنید، اولین چیزى که میگویند، این است که به ما بىاحترامى میکنند، ما را تحقیر میکنند. اولین چیز، بیکارى و گرسنگى نیست. جوان عرب یک نخوتى دارد، یک غرورى دارد؛ این را مىآیند جلوى زنش دستبند میزنند، او را دمر میخوابانند، با چکمه بر پشت او میگذارند و میکوبند؛ او را شرمنده میکنند. اینجور اینها نسبت به حقوق بشر بیگانهاند. توى زندان ابوغریب عراق آن بلاها را سر متهمین مىآورند که انسان از یادآوردنش شرم میکند. من گاهى اوقات یادم مىآید، خجالت میکشم. اینها آنوقت میگویند حقوق بشر! و حالا از جمله جمهورى اسلامى را، و هر دولت مخالف خودشان را در سطح دنیا متهم میکنند به اینکه شما نقض حقوق بشر کردید! خب، این مسخره نیست؟ حالا همین کار مسخره را که یک دشمنى از بیرون میکند، گاهى در داخل هم آدم مىبیند متأسفانه همان را تکرار میکنند و بازتاب میدهند؛ همان حرف را اینها هم میزنند.
نمونههای دموکراسی آمریکایی
در مسئلهى دموکراسى، کسانى که حکومتهاى کودتائى را پشتیبانى کردند - الان حکومتهاى کودتائى هستند، که من نمیخواهم اسم بیاورم؛ خود شماها میدانید - حکومتهاى مستبد موروثى را بشدت پشتیبانى کردند، در آنجاهائى که با نیروى نظامى، با شعار دموکراسى رفتند، نتوانستند دموکراسى را راه بیندازند؛ یعنى نخواستند. در عراق اول حاکم نظامى گذاشتند؛ بعد دیدند کار پیش نمیرود، حاکم سیاسى گذاشتند؛ بعد با انتخابات مخالفت کردند. علىرغم آنها انتخابات انجام گرفت. حالا هم مرتب این حکومت و مجلس عراق و دولت عراق را که منتخب مردمند، تهدید میکنند. اینها آن وقت میگویند شما دموکراسى ندارید! باز در داخل یک عدهاى متأسفانه همان حرف را تکرار میکنند. من واقعاً تعجب میکنم. اینها یأس ایجاد کردن و هوچیگرى است؛ ضد اعتماد به نفس ملت ایران است.
انتخابات، مظهر بارز دموکراسی
ما هر سال یک انتخابات داریم راه مىاندازیم؛ مگر غیر از این است؟ مگر مردم در انتخابات شرکت نمیکنند؟ مگر در جاهاى دیگر دنیا که ادعاى دموکراسى دارند، بیش از این کارى انجام میگیرد؟ با این شور و شوق، مردم در انتخاباتهاى گوناگون شرکت میکنند؛ با رقابتهائى که وجود دارد؛ رقابت کامل بین جناحهاى مختلف، باز - حالا آنکه میگوید، دشمن است - در داخل چرا یک عدهاى همینطور یا صریحاً میگویند دموکراسى و مردمسالارى نیست، یا صریحاً نمیگویند؛ جورى میگویند که معنایش همان «نیست» است؟ میگویند آقا ما باید براى ایجاد مردمسالارى در کشور تلاش کنیم! چیزى که هست. میخواهید براى ایجاد آن چیزى که هست، تلاش کنید؟! اینها آن چیزهائى است که نقطهى مقابل اعتماد به نفسى است که ملت ما به آن احتیاج دارد و باید آن را داشته باشد.
در موضوع حقوق زن غرب باید جواب بدهد!
مسئلهى زن. من بارها گفتم به شما خواهران عزیز، فرزندان خودم، دختران خودم، شما جوانهاى دانشجو، دخترهاى دانشجو؛ الان هم با جدیت عرض میکنم که در قضیهى زن، آنىکه باید جواب بدهد، آنىکه گریبانش گیر هست، غرب است، نه اسلام، نه جمهورى اسلامى. آنهائى که مرزهاى دو جنس را بکلى از بین بردند، آزادى جنسى را در عمل، در زبان، در تبلیغات، حتّى در فلسفه ترویج کردند، باید پاسخ بدهند. نتیجه این شد که با توجه به خوى تجاوزگرى طبیعى و قوّت طبیعىاى که مرد نسبت به زن دارد، زن مظلوم واقع بشود و نسبت به زن حقکشى انجام بگیرد. زن را وسیلهاى براى فروش کالاهایشان قرار بدهند؛ مثل یک کالا، مثل یک متاع! شما این مجلات فرنگى را نگاه کنید؛ براى فروش یک متاع، پیکر لخت یک زن را نشان میدهند! آخر اهانتى از این بالاتر براى یک زن ممکن است؟ آنها باید جواب بدهند.
حجاب در جهت کرامت زن است
حجاب، تکریم آن کسى است که در حجاب است. حجاب زن، تکریم زن است. در بیشتر کشورها - حالا من «بیشتر» که میگویم، چون همه را اطلاع ندارم - در گذشته، در قدیم، در همین اروپا تا دویست سیصد سال پیش زنهاى اعیان و اشراف حجابى روى صورتشان مىانداختند؛ در بعضى از فیلمهاى قدیمى شاید دیده باشید. یک حجاب مىانداختند که چشمها به روى آنها نیفتد. این، تکریم است. در ایران باستانى زنهاى اعیان و اشراف و رؤسا همه باحجاب بودند؛ زنهاى افراد پائین و طبقات پست، نه، بىحجاب هم مىآمدند؛ مانعى هم نبود. اسلام آمد این تبعیض را گذاشت کنار، گفت نخیر، زن باید باحجاب باشد؛ یعنى این تکریم مال همهى زنان است. این است نظر اسلام. آن وقت آنها حالا شدهاند طلبکار، ما شدهایم بدهکار! آنها بدهکارند؛ آنها باید بگویند چرا زن را مثل یک کالا وسیلهى شهوترانى قرار دادند. یک آمارى را همین دیروز براى من نقل کردند - آمار مال یک هفته قبل است - که یک سوم زنهاى دنیا از دست مردها کتک میخورند! به نظر من اشک انسان در مىآید؛ این گریهآور است. و این بیشتر در کشورهاى صنعتى است؛ در کشورهاى فرنگى است و ناشى از همان خشونتهاى جنسى و مطالبات خشن جنسى است که مرد از زن دارد. این هوچیگرىهاى آنها در مورد زن است؛ آن وقت راجع به زن بحث میکنند: شما حجاب را اجبارى کردید. خود آنها بىحجابى را اجبارى میکنند، دختر دانشجو را تو دانشگاه راه نمیدهند، به خاطر اینکه روسرى دارد، آن وقت به ما میگویند چرا شما حجاب را اجبارى کردید! این در جهت کرامت زن است، آن در جهت پردهدرى و بىاحترامى به زن است. و از این قبیل مواردى هست که اینها هوچیگرىهاى غرب است.
هوچیگریها، اعتماد به نفس را نشانه رفته است
من از اینکه این هوچیگرىها اثر مطلوب آنها را بگذارد، نگرانم. اینکه راجع به اعتماد به نفس حرف میزنم، یکى از عللش این است. این هوچیگرىها اول در چهار نفر به اصطلاح نخبههاى ما اثر بگذارد، از طرف ملت ایران احساس شرم کنند در مقابل آن هتاک غربى، و آنها شروع کنند به حمله کردن؛ اعتماد به نفس ضربه بخورد. توجه داشته باشید که این هوچیگرىها یکى از شیوههاى سهگانه براى متزلزل کردن اعتماد به نفس یک ملت است.
احتمال برخورد سخت!
یکى هم مسئلهى برخورد سخت است، که البته این امروز احتمالش کم است؛ از گذشته کمتر است. اینجا هم من عرض بکنم که یک بىانصافىهائى انجام میگیرد. گوئى که ما بودیم که تهدید سخت دولت سیطرهجوى آمریکا را به سمت خودمان جلب کردیم؛ نه، عرض کردم؛ از بعد از پایان جنگ تحمیلى تا امروز، هیچ وقت نبوده که احتمال حملهى نظامى آمریکا به ما نباشد. امروز کمتر از گذشته است. مسئولین دولت قبل، اوّلى که آمدند، یکى از حرفهایشان این بود که میگفتند تا قبل از آمدن دولت ما، لولههاى توپ یا گلولهى آمریکا به سمت ایران آمادهى شلیک بود؛ ما آمدیم، برداشته شد. پس خب، قبلاً بوده. در همین زمانِ دولت قبل بود که آن کسى که خودش مجسمهى شرارت است، ملت ایران را جزو محور شرارت معرفى کرد. بوش، بوشِ شرور، بوشى که وجود او سر تا پا شر و پلیدى است، ملت ایران را یکى از سه ملت یا سه کشور محور شرارت قرار داد. این مال آن زمانى است که یک خرده هم ملاحظهى آمریکائىها را میکردند؛ بعضىها هم از داخل گاهى اوقات چیزهائى میگفتند که آنها خوششان بیاید. البته شما این را بدانید که مسئولین برتر نظام، رؤساى جمهور ما یا مسئولین درجهى یک نظام، اینها همیشه در همهى این دورهها مردمان بااخلاص و علاقهمند به پایههاى نظام و مبانى نظام بودند؛ اینها انقلابى بودند؛ این مربوط به آنها نیست؛ مربوط به همان کسانى است که همه جا دور و برىها کارهائى را میکنند که اصلکارىها معتقد به آنها نیستند. به هر حال از این چیزها بوده.
البته ما به عنوان یک کشور، یک ملت، یک نظام بایستى همیشه از لحاظ نظامى هوشیار باشیم. حالا یک روز آمریکاست، یک روز ممکن بود در گذشته شوروى باشد، یک روز ممکن بود یک کشور همسایهى شرور مثل صدام حسین باشد. ما باید همیشه هوشیار باشیم، هوشیار هم هستیم. امروز هم با اینکه همه میگویند گزینهى نظامى آمریکا از روى میز کنار گذاشته شد - که بعضى اعتقاد دارند از اول روى میز نبود، که حالا کنار گذاشته بشود - بنده اعتقادم این است و عمل ما هم همین است؛ باید مراقب باشیم، باید هوشیار باشیم، مسئولین نظامى ما باید بیدار باشند، ملت ما باید هوشیار باشد.
خب، خلاصهگیرى کنیم. اعتماد به نفس ملى یکى از ضرورتهاى ملت ماست در همهى دورانها؛ بخصوص در این دوران. علت این، بخصوص هم این است که دشمن در صحنههاى گوناگون در گلاویز شدن با ملت ایران ناکام مانده؛ حالا دنبال شیوههاى جدید، راههاى جدید، حیلههاى جدید است و مکرهاى جدیدى میکند؛ «و مکروا و مکر اللَّه». شما هم که بندهى خدا هستید، در مقابل مکر او، در مقابل ترفند او باید هوشیارى ویژهى خودتان را داشته باشید.
ضرورت تأمل بر موضوع اعتماد به نفس
چیزهائى که این اعتماد به نفس را ضعیف میکند، باید از آن اجتناب شود؛ بخصوص نخبگان، که بعضى از اینها را من گفتم؛ خودتان فکر کنید، رویش مطالعه کنید؛ چیزهائى که این اعتماد به نفس را تقویت میکند، اینها را باید برجسته کنید؛ شما در نشریات دانشجوئى، استاد در سر کلاس، دانشجوها در تشکلهاى دانشجوئى، دانشجوها در محیط اثرگذارى خودشان.
دانشجوی اثرگذار
یکى از این برادرها گفتند با اینکه اثرگذارى دانشجوها زیاد است، در همهى مسائل با آنها مشورت نمیشود. خب، با مجموعهى چندین هزار نفرى دانشجوئى چگونه میشود مشورت کرد؟ حالا پنجاه شصت هزار دانشجو در یزد است. مشورت یک سازوکار خاصى دارد. کارها بىمشورت هم نیست. من میخواهم بگویم اثرگذارى دانشجوئى بیش از آنچه که با مشورتدهى به مسئولین باشد، با جهتدهى به عناصر انسانى در نیروهاى تحت تأثیر است. شما در خانوادهتان میتوانید اثر بگذارید؛ روى برادر و خواهرتان میتوانید اثر بگذارید؛ روى پدر و مادرتان میتوانید اثر بگذارید. در محیط زندگى خودتان، روى فامیل، روى دوست، روى همبازى در ورزش میتوانید اثر بگذارید؛ اثر به زبان، اثر به منش، اثر به رفتار. این بهترین توفیق و پیروزى براى دانشجوست؛ اثرگذارى در محیطهائى که میتواند در آن اثرگذارى بکند. البته بعضى محیطها از این هم بیشتر است. بخصوص شما جوانید؛ این جوانى را قدر بدانید؛ این حوصله و نشاط جوانى را قدر بدانید. ماها در دوران اختناق - حالا نباید خیلى از خودمان بگوئیم؛ شماها از آن وقت ماها خیلى جلوترید؛ اما حالا بد نیست این را هم بدانید - که به سن حالاهاى شما بودیم، جوان بودیم، وضعیت از لحاظ امنیتى یا غیره طورى بود که نمیشد رفت یک جائى نشست؛ وقتى مجبور بودیم یک جائى صحبت کنیم، سه ساعت، چهار ساعت سر پا به بحث و تبادل نظر و گفتن و شنفتن میگذشت! جوان نیرو دارد، نشاط دارد، توانائى دارد؛ میتواند با پشتوانهى همین نیروى جوانى خود اثرگذارى کند. پس عوامل تضعیف اعتماد به نفس را بایستى هرچه میتوانیم، حذف کنیم؛ عوامل تقویت اعتماد به نفس را هرچه میتوانیم، تقویت کنیم.
پروردگارا ! این جوانهاى عزیز را، این دلهاى پاک و نورانى و روشن و بااستعدادِ تقرب به خودت را هرچه بیشتر نورانى کن؛ آنها را به خودت هرچه بیشتر نزدیک کن؛ آنها را عاقبت به خیر کن. پروردگارا ! آیندهى این کشور را که به دست این جوانها ساخته خواهد شد، از امروز و گذشتهى آن بمراتب بهتر و زیباتر قرار بده. پروردگارا ! معلمان بزرگ این راه را و در رأس آنها امام بزرگوارمان را و شهداى عزیزمان را با اولیائت محشور کن. پروردگارا ! شهداى برجستهى این شهر و این استان - شهید بزرگوار، مرحوم آیةاللَّه صدوقى و بقیهى شهداى عزیز این استان - را با اولیائت محشور کن.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته