اعتماد به نفس ملی، دستآورد انقلاب اسلامی
من دیروز در اجتماع عمومى مردم راجع به اعتماد به نفس مطالبى گفتم. مخاطب اصلى و اولى شمائید. آنى که ما به شدت نیازمند اعتماد به نفس او هستیم، قشر جوان ماست؛ بخصوص قشر جوان اهل علم و فرزانه و بالقوه اداره کنندهى بخشى از آیندهى این کشور؛ چه اداره کنندهى علمى، چه اداره کنندهى سیاسى، چه اداره کنندهى عملى و اجرائى. این قشر باید توصیهى به اعتماد به نفس را - که من دیروز به صورت گذرا گفتم و امروز میخواهم قدرى بیشتر دربارهى آن حرف بزنم - درست به گوش بشنود و از اعماق دل بپذیرد و در همهى فعالیتهاى خود آن را محور و ملاک قرار بدهد.
چرا من مسئلهى اعتماد به نفس را اصلاً مطرح میکنم؟ مگر در کشور چه اتفاقى افتاده که بنده اصرار دارم روى اعتماد به نفس ملتمان یا جوانانمان تکیه کنم؟ توضیحى وجود دارد. ملت ما بر اثر انقلاب، بر اثر دفاع مقدس، بر اثر تأثیر شخصیت ویژهى امام - که حالا بعد اگر انشاءاللَّه یادم ماند، اشاره میکنم که در ایجاد اعتماد به نفس ملى، شخص امام و عناصر تشکیل دهندهى شخصیت او، یکى از بیشترین تأثیرها را داشت - و بر اثر پیشرفتهاى گوناگون، امروز به یک نصاب قابل قبولى از اعتماد به نفس دست یافته است. بیم آن هست که در عرصهى جنگهاى روانى و تبلیغاتى و به اصطلاح جنگ نرم بین ما و دشمنانى که بسیار اصرار بر ادامهى این نبرد دارند، این اعتماد به نفس یا خدشه پیدا کند، تضعیف بشود، متزلزل بشود یا لااقل در حدى که ملت ما به آن احتیاج دارد، پیش نرود. ما در نیمهى راهیم. من به عیان مىبینم که در ذهن و زبان و عمل بسیارى از برجستگان کشورمان این اعتماد به نفس هنوز به حد نصاب لازم نرسیده.
خود کم بینی، یک بیماری خطرناک
نقطهى مقابل اعتماد به نفس، خودکمبینى است؛ خودکمبینى در مقابل فکر یک جناحى از ملتهاى عالم - که امروز غرب مظهر آن است - خودکمبینى در مقابل فلسفهى آنها، خودکمبینى در مقابل علم آنها، حتّى خودکمبینى در مقابل الگوهاى توسعهى ملى که آنها پیشنهاد میکنند؛ در حالى که الگوى توسعهى ملى نسبت به ملتهاى مختلف، گوناگون است. خودکمبینى، این بیمارى بسیار خطرناک، که در طول دهها سال متوالى آن را در کالبد ملت ما تزریق کردند. واژهى فرنگى، فکرِ فرنگى، گردهبردارى از واژههاى فرنگى، جزو کارهاى رایج ماست. من الان گوش میکنم، متأسفانه مىبینم علاوه بر واژههاى فرنگىاى که در طول دهها سالِ گذشته بر زبان مردم جارى شده و وجود دارد، باز در رادیو و تلویزیون ما هر چند وقتى یک بار، یک واژهى فرنگىِ دیگر مطرح میشود که مردم باید از هم سؤال کنند: آقا این یعنى چه؟! بروند به یکى مراجعه کنند؛ آقا معنایش چیست، تا معنایش را بفهمند! خب، چه لزومى دارد؟ این مفهومى که تازه وارد کشور شده که شما میخواهید برایش لغتى بیان کنید، خب برایش لغت بساز! زبان فارسى با این گستردگى.
اینها آن خودکمبینىهائى است که از اثرات گذشته است. این را براى چه گفتم؟ براى اینکه معلوم بشود ما هنوز در وادى اعتماد به نفس خیلى باید جلو برویم. من میترسم که این روح اعتماد به نفس ملى آن رشد لازم را نکند. این بحث را براى این میکنم. دیروز هم که گفتم، به همین منظور است؛ امروز هم که با شما خصوصىتر و مفصلتر صحبت خواهم کرد، باز به همین منظور است.
تلاش دائم برای ادامهی راه
ما آن دوندهاى هستیم که باید برسیم به خط پایان؛ باید برسیم به خط بُرد. دائم باید بدویم. اینجا شما روى پلاکارد نوشتهاید در سال 1404 ایران کشورى است توسعهیافته. دنبالهى چشمانداز این است که از کشورهاى دیگر در منطقه باید از لحاظ فناورى و چه و چه و چه جلوتر باشد. شما خیال میکنید کشورهاى دیگر همینطور ایستادهاند که ما جلو برویم، آنها حرکت نکنند؟ آنها هم دارند حرکت میکنند. مسابقهى دوندگى است، مسابقهى دو است. اگر وسط راه همت من و شما سست شود، اگر امیدمان کم شود، اگر خیال کنیم که آقا فایدهاى ندارد، خب نمیرسیم. من از این بیمناکم؛ لذا راجع به اعتماد به نفس میخواهم صحبت کنم.
دشمن یعنی جناح سیطرهجوی جهانی
امروز ما یک حد نصابى از اعتماد به نفس را داریم، که عرض کردم به برکت آن چند عاملى است که گفته شد. دشمن ما عبارت است از دستگاه استکبار سیطرهجوى جهانى. دشمن که میگویم، این است. حالا مظهرش را شما بگوئید دولت آمریکاست، باشد؛ یا فلان دولت دیگر است، باشد. مشکل ما با کشورها و دولتها، مشکل بومى و نژادى و ملى و اسمى نیست؛ مشکل این است که یک مجموعهى سیطرهجوئى در قدرتها و سیاستهاى دنیا به وجود آمده؛ اینها عادت کردهاند بر سیطرهجوئى و برخورد نکردن با مانع جدى. حالا اینجا یک مانع جدى به وجود آمده؛ اسمش حکومت اسلامى است، جمهورى اسلامى است. با این مانع جدى بشدت پنجه مىاندازند؛ بحث ما این است. دشمن یعنى آن جناح سیطرهجوى سیاست و قدرتطلب جهانى، با هر اسمى. البته از نظر من امروز مظهرش دولت ایالات متحدهى آمریکاست و بزرگترین شیطان مجسمش آن است؛ حالا هر اسمى داشته باشد، هر کسى باشد؛ این دشمن است. دشمنىاش هم با ما به خاطر همین است که اینجا یک مانعى است. مثل یک بُرندهاى که همینطور میبُرید و جلو میرفت، بدون مانع؛ حالا جلویش یک رشتهى فولادىِ محکم قرار گرفته، نمیگذارد جلو برود. فشار براى خاطر این است. چالش ما با غرب، برگشتش به این است.
ارادهی ملت ایران بر تسلیم ناپذیری
بعضىها همینطور مىنشینند فیلسوفانه و پیرمردانه و پدرخواندهگون ریش میجنبانند که آقا چرا با همه دعوا میکنید. بحثِ دعوا کردن نیست؛ بحثِ این نیست که ما با کسى میخواهیم دعوا کنیم. مسئلهى ما، مسئلهى ایستادگى در مقابل سیطرهجوئى است. ما یک ملتیم که قرنهاى متمادى یا حداقل دهها سال متمادى ما را خواب و غفلتزده و خمار و گیج نگه داشتند؛ هر کارى خواستند، با ما کردند. ما حالا تازه بیدار شدهایم؛ ما میخواهیم دیگر تسلیم نشویم؛ جرم ما این است؛ «و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا باللَّه العزیز الحمید». چالش اینجاست.
شکست دشمن در برابر روحیه اعتماد به نفس حزب الله
این دشمنى که در مقابل ملت ایران است، با این اعتماد به نفسى که شما تا امروز به آن رسیدهاید، ستیزه خواهد کرد؛ بخصوص که امروز آمریکا در سیاستهاى خاورمیانهاىِ خودش شکست خورده. سیاستهاى خاورمیانهاى آمریکا عمدتاً معطوف به جمهورى اسلامى بود. از یک طرف افغانستان، از یک طرف عراق؛ فکر میکردند جمهورى اسلامى بین دو لبهى یک گازانبر قرار خواهد گرفت و زیر فشار واقع میشود و دستهایش را بالا میبرد. سیاست خاورمیانهاى آمریکا مبتنى بود بر تقویت رژیم صهیونیستى، و یکى از بزرگترین اقدامها و تصمیماتشان این بود که در داخل لبنان - که همسایهى مشرف بر سرزمین فلسطینِ غصب شده است - آن نیروى محرکه و مؤمن و اثرگذار و نافذ، یعنى حزباللَّه و نیروى مقاومت را از بین ببرند. سال گذشته با آن شکست مفتضحانه، این از دستشان گرفته شد. از پارسال تا حالا هم مرتب دارند دست و پا میزنند، براى اینکه شاید بتوانند در لبنان یک کارى بکنند، یک حکومت طرفدار آمریکا، یک ارتش طرفدار آمریکا به وجود بیاورند؛ که الان مشکل و معضلهى لبنان به خاطر این است. آمریکائىها حاضر نیستند بهآسانى این گوشتِ به خیال خودشان پخته را از زیر دندانشان بیرون بیاورند؛ براى اینکه بتوانند یک فرد دستنشاندهاى به عنوان رئیس - که فرمانده ارتش هم هست - و به تبع آن، یک دولت دستنشانده در آنجا به وجود بیاورند تا بتوانند حزباللَّه را زیر فشار قرار دهند؛ اما تا حالا نتوانستهاند. براى قدرتى مثل آمریکا، اینها ناکامى است. با آن همه ادعا، با آن همه توان، با آن همه پول، با آن دستگاه دیپلماسىِ فوقالعاده قوى، و با آن ابزارهاى گوناگون فنى و انسانى نتوانستند با حزباللَّه مواجه شوند. اینها حزباللَّه را هم مرتبط با ایران میدانند؛ پیروزى حزباللَّه را، پیروزى جمهورى اسلامى میدانند. اینجا هم شکست خوردند.
شکست دشمن در برابر روحیه اعتماد به نفس ملت
در مسئلهى هستهاى، آمریکائىها تا همین چند ماه پیش اصرار، اصرار که باید ایران بکلى همهى فعالیتهاى هستهاىاش را کنار بگذارد؛ یعنى مثل آن کارى که با لیبى کردند؛ تهاش را جارو کند، تقدیم کند به آنها؛ بکلى اعلام انصراف کند. اخیراً - چند هفتهى قبل از این - وضع به جائى رسیده است که گفتند ایران در همین حدى که هست، توقف کند. ببینید فاصلهى اینها خیلى زیاد است. یک روزى بود که اینها حاضر نبودند پنج عدد سانتریفیوژ را تحمل کنند. مسئولین گفتگو و مذاکرهى با اروپا حاضر شده بودند بیست تا سانتریفیوژ را نگه دارند، آنها گفته بودند نمیشود؛ گفته بودند پس لااقل پنج تا، گفته بودند نمیشود. اگر میگفتند یکى، باز هم میگفتند نمیشود! امروز سه هزار تا سانتریفیوژ دارد کار میکند، مبالغ زیادى هم آمادهى کار گذاشتن است. میگویند در همین حد متوقف شوید. این هم یکى از ناکامىهاى آمریکاست.
در خود منطقه آمریکائىها تلاش کردند از بعد از قضیهى بیستم شهریورِ آن برجهاى دوقلو، صحنه را تصویر کنند به یک صحنهى دو قطبى در این منطقه: جنگ بین دموکراسى و تروریزم. چقدر تبلیغات کردند، چقدر کار کردند، چقدر تهاجم نظامى و لشکرکشى و خرج کردند و هر کارى توانستند، کردند تا بگویند ما حامل دموکراسى هستیم، منطقه حاملهى تروریزم است؛ ما آمدهایم منطقه را نجات دهیم. امروز شما نگاه کنید در خود عراق که مرکز و محور فعالیتهاى اینها بود؛ از مردم عادى که سؤال کنید، میگویند موجب و عامل تروریزم خود آمریکائىهایند؛ هیچ کس معتقد نیست که آمریکا براى عراق دموکراسى آورده. این حکومتى که تشکیل شد، این دولتى که روى کار آمد، این مجلسى که روى کار آمد، علىرغم آمریکا آمد؛ نمیخواستند این بشود؛ ناچار شدند؛ این را همه میدانند. بنابراین در صحنههاى مختلف، اینها ناکام شدند.
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
آیا وقتى که یک قدرت سیطرهجو براى عقب نشاندن روحى و روانى یک ملت و شکستن اعتماد به نفس او، اینطور ناکام میشود، آیا ساکت میماند؟ جواب این است که نه، ساکت نمیماند؛ دنبال راههاى جدید میگردد. چون او دنبال راههاى جدید میگردد، ما باید به فکر شیوههاى جدید باشیم. ما باید محاسبهى راههاى جدید دشمن را بکنیم؛ بدانیم امکانات او، امکانات کمى نیست. من بارها گفتهام: «دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد». دشمن امکانات تبیلغاتىاش با امکانات تبلیغاتى جمهورى اسلامى قابل مقایسه نیست. این را هم من به شما عرض بکنم؛ در زمینههاى کار فرهنگى، در زمینههاى کار تبلیغاتى و ارتباطاتى، امکانات دشمن خیلى زیاد است؛ دائم مشغولند، پول هم فراوان خرج میکنند. اینى که گفتند آقا ما هشتاد میلیون دلار، صد میلیون دلار به مخالفین نظام در ایران - به تعبیر خودشان اوپوزیسیون - میدهیم، اینها ظاهر قضیه است؛ هزینههاى آنها براى این کار خیلى بیشتر از این چیزهاست. دارند هزینه میکنند. من و شما، جوان این مملکت، دانشجوى این مملکت، مسئول این مملکت، استاد این مملکت باید بداند که دشمن از چه راهى وارد خواهد شد؛ پیش بینى کند. اگر پیشبینى کردید، آن وقت پدیدههائى که در جامعه پیش مىآید، اینها را میشناسید. وقتى شما میدانید که فرضاً سیلى در راه است، یا طوفانى در راه است، پدیدههاى پیش از حدوث سیل یا طوفان وقتى در زندگى شما اتفاق مىافتد، این لحظات پیش از سیل یا طوفان را میشناسید و عاملش را میدانید. وقتى نمیدانید، این عوامل براى شما ناشناخته است. گاهى انسان به آن عوامل نادانسته کمک میکند. این است که این بحث را براى ما جدى میکند.
اهمیت اتکا به خود
من اول راجع به اهمیت اعتماد به نفس چند جملهاى عرض بکنم. اعتماد به نفس ملى که باید در نخبگان یک کشور بروز کند، مهمترین تأثیرش این است که حالت انتظار کمک و دستگیرى از دیگران را از انسان میگیرد. ملتى که به خودش اعتماد ندارد، همیشه منتظر است براى او چیزى فراهم کنند و به او بدهند. وقتى منتظر بودید برایتان غذاى آماده بیاورند، دیگر غذا درست نمیکنید؛ غذا درست کردن هم بلد نمیشوید. این یکى از خطرات عمده است، خیلى هم واضح است؛ یعنى چیز فلسفىِ پیچیدهى مشکلى نیست. اما همین شىء واضح و سازوکار واضح براى عقب ماندگى کشور، گاهى از نظر ماها مورد غفلت قرار میگیرد.
زهر خودباختگی
من فراموش نمیکنم؛ بر حسب تصادف، سالها پیش از پیروزى انقلاب منزل دوستى رفته بودیم - اهل یکى از شهرستانهاى شمال کشور بود، آمده بود مشهد، ما رفتیم دیدنش - نمایندهى آن شهر در مجلس شوراى ملىِ آن روز هم اتفاقاً مشهد بود و او هم آمده بود دیدن این شخص. تصادفاً ما با یک نمایندهى مجلس یک ساعتى همنشین شدیم. ما آن وقت جوان بودیم، مثل حالاى شماها - که هر چه دلتان میخواهد، میگوئید - ما هم ملاحظهى جوانب قضیه را نمیکردیم. بنده شروع کردم انتقاد از دستگاه، و همان حرفهائى که آن وقتها در ذهن ما بود، گفتیم. او نمایندهى مجلس شاه بود، به او برخورد؛ لذا بنا کرد با ما مجادله کردن. از جملهى حرفهائى که من به او زدم، این بود که گفتم: آقا مملکت را راکد نگه داشتهاید؛ همهاش واردات، همهاش واردات، همهاش مصنوعات دیگران؛ پس خود ما چرا کارى نمیکنیم؟ جوابى که او داد، جالب است، که شما بدانید طرز فکرها چه بود. گفت: آقا بهتر، بهتر! اروپائىها مثل نوکر براى ما کار کنند، ما از نتیجهى کارکرد آنها استفاده کنیم! ببینید چطور این زهر را گاهى تا اعماق جان آحاد یک ملت و نخبگان یک ملت نفوذ میدهند که اینطورى صحبت میکنند.
اعتماد به نفس زمینهساز بروز استعدادها
وقتى اعتماد به نفس نبود، حالت انسان، حالت انتظار کمک دیگران و انتظار دستگیرى دیگران است. مثل آدم مفلوک و زمینگیر یک گوشهاى نشسته، منتظر است یک نفرى از آنجا عبور کند، یک کمکى به او بکند. نقطهى مقابلش حالت استغناء است: انسان منتظر نباشد که براى او بیاورند. وقتى منتظر نبود، در اندیشهى فراهم کردن نیازهاى خود بود، این استعدادهاى موجود در وجود او - استعدادهاى نهفتهى در وجود یک ملت - به کار مىافتد. استعدادها که به کار افتاد؛ استعدادى که بالقوه بود، بالفعل شد و موفقیت کسب کرد، یک موفقیت به صورت خوشهاى موفقیتهاى بعدى را به وجود مىآورد. یک موفقیت، یک خوشه موفقیت را پشت سر خودش مىآورد؛ طبیعت کار این است.
دفاع مقدس مظهر تکیه به خود
در دوران دفاع مقدس، اوائل کار، بخصوص بچههاى سپاه و بسیج واقعاً چیزى نداشتند؛ سلاح لازم را نداشتند؛ عمدهى سلاحشان همین کلاشینکف بود؛ یک تفنگ انفرادى. نمیشد با این سلاح جنگید؛ لذا به فکر افتادند. خود این به فکر افتادن، بابهائى را به روى آنها باز کرد. من توصیهام به جوانهاى عزیز این است که شرح حال سرداران شهید را بخوانید. در لابهلاى حرفهاى اینها، حالا یک بخشهائى عاطفى و معنوى و اینهاست - که آنها هم به نوبهى خود منافعى دارد - اما بخشهائى هم بخشهاى تجربىِ کارهاى اینهاست که در میدان جنگ چگونه عمل میکردند. من بارها گفتهام که در دوران جنگ، ما بایستى آر.پى.جى هفت را به صورت قاچاقى با پولِ چند برابر از کشورهاى دیگر مىآوردیم و نهایت سختى را متحمل میشدیم؛ پولِ چند برابر هم میدادیم تا یک تعداد سلاحهاى ابتدائىِ اینطورى را به دست بیاوریم. نتیجهى آن تجربهها و اعتماد به نفس این شد که ملت ایران به جائى برسد که سلاحهائى که خودش تولید میکند، در منطقه بخشىاش درجهى یک و بى نظیر باشد، بخشى هم کم نظیر باشد. این به خاطر همین نیاز بود؛ چون به ما نمیفروختند، چون به ما نمیدادند. ما احساس کردیم که باید به خودمان تکیه کنیم. جوانهاى ما به خودشان تکیه کردند. این تکیهى به خود، استعدادها را جوشاند. این جوشش استعدادها فراورده دارد؛ فراوردهها هر یکى چندین دنباله دارد. این در همه جا هست. این اعتماد به نفس، هم در کشفیات هست، هم در علم هست، هم در ساخت و تولید هست، هم در الگوى توسعه هست.
الگوی توسعه ایرانی مطلوب ماست
من در یکى دو تا دیدار دانشجوئىِ سفرهاى سال گذشته در مشهد و سمنان، راجع به مسئلهى الگوى توسعه صحبت کردم؛ الگوى توسعهى ایرانى، الگوى توسعهى بومى، که ما براى توسعهى کشور به سراغ نظریات دانشمندان اروپائى نرویم. نمیگویم از علم آنها استفاده نکنیم؛ اما نسخهى آنها مال خودشان. علم آنها را یاد بگیریم؛ اما نسخهى بیمارىِ خودمان را خودمان بنویسیم، تا مورد اعتماد خودمان باشد، تا بتوانیم به آن تکیه کنیم، اطمینان کنیم. حالا اگر اعتماد به نفس نباشد، میگوئیم آقا مگر ما میتوانیم؟ این همه دیگران تجربه کردند، ما حالا چه بالاتر از آنها میخواهیم بیاوریم؟ این، نبود اعتماد به نفس است؛ که الان هم متأسفانه بعضىها میگویند! بعضى از تحصیلکردههاى ما همین را میگویند. ما گفتیم الگوى توسعهى بومى تهیه کنیم، میگویند آقا کدام الگوى توسعهى بومى؛ مگر میشود؟! ببینید، این همان رسوبات باقیماندهى از گذشته است؛ نبود اعتماد به نفس است. اگر یک ملت میخواهد پیشرفت کند، نمیشود منتظر دیگران باشد.
تلقین خودباختگی توسط نخبگان
غربىها، اروپائىها یکى از شیرینکارترین کارهایشان که به نفع خودشان تمام شد، این بود که آمدند نخبگان کشورهاى دیگر را در مشت گرفتند، افکار خودشان را به اینها تلقین کردند؛ بعد اینها را رها کردند توى کشورهاى خودشان، گفتند بروید. کشورهاى غربى - یعنى انگلیس، فرانسه و بقیهى کشورها - به جاى اینکه پول خرج کنند تا افکار سیاسى خودشان را در آن کشورها پیاده کنند، تربیتشدههاى آنها رفتند بدون مزد و منت، کارهاى آنها را برایشان انجام دادند. جزو بلاهاى کشورهاى عقبمانده و توسعه نیافته، یکى این بود. هنوز هم دنبالههایشان هستند و دارند کار خودشان را میکنند. این باید شکسته شود. اهمیت اعتماد به نفس این است که اگر ما اعتماد به نفس ملى پیدا کردیم، این استعدادها خواهد جوشید؛ آن وقت خواهیم دید که میتوانیم؛ براى ما اثبات خواهد شد که میتوانیم.