او در ابتدای این مصاحبه نیز گفته است هدفش از این اقدام کمک به دولت بوده و کاری در جهت تقویت فضای نقد، آزادی و خیر خواهی کرده و تاکید نموده است: این جانب به عنوان نماینده مجلس و یک فرد مدعی اصولگرایی وظیفه خود دیدم که با رئیس جمهور محترم که خادم ملت است در محضر افکار عمومی سخنی بگویم، چنانکه پیشتر هم این کار را انجام دادهام و در آینده نیز هر وقت لازم باشد آن را انجام خواهم داد.
بر فرض صحت این ادعا از بی دقتی او به فرامین مقام معظم رهبری می توان گلایه نمود که در دیدار با او و دیگر نمایندگان مجلس، نشانه نقد منصفانه را بیان نکات مثبت در کنار انتقادات سازنده معرفی فرموده بودند. آیا جا نداشت او که به وجود نقاط قوت بسیار در سیاست خارجی احمدی نژاد اعتراف دارد قدری منصفانه تر این نامه را می نوشت؟
به نظر می رسد این مصاحبه توکلی را می توان به نوعی ابراز ندامت از عملکردش تعبیر نمود، هرچند چنین ندامتی برای افکار عمومی کم تاثیر است و نامه های او در القای نکاتی خلاف واقع کار خود را نموده است.
نقل است پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت. پدرش جعبه ای میخ به او داد و گفت هر بار که عصبانی می شوی باید یک میخ به دیوار بکوبی.
روز اول پسر بچه چندین میخ به دیوار کوبید. طی چند هفته، همانطور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند، تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر می شد. او فهمید که کنترل عصبانیتش آسان تر از کوبیدن میخها بر دیوار است...
بالاخره روزی رسید که پسر بچه دیگر عصبانی نمی شد. او این مسئله را به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد داد هر بار که می تواند عصبانیتش را کنترل کند، یکی از میخها را از دیوار درآورد.
روزها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگوید که تمام میخها را از دیوار بیرون آورده است. پدر دست پسر بچه را گرفت و به کنار دیوار برد و گفت: «پسرم! تو کار خوبی انجام دادی و توانستی بر خشم پیروز شوی. اما به سوراخهای دیوار نگاه کن. دیوار دیگر مثل گذشته اش نمی شود. وقتی تو در هنگام عصبانیت حرفهایی می زنی، آن حرفها هم چنین آثاری به جای می گذارد. تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون آوری. اما هزاران بار عذرخواهی هم فایده ندارد؛ آ?ن زخم سر جایش است. زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناک است.
منبع : سایت سپهر
امشب یکی از دوستان خبری را نشانم داد که تاریخ آن گذشته بود اما داستانی از احترام خاص مقام معظم رهبری به جانبازان در آن وجود داشت که خواندن آن به نقل از جانباز مربوطه آقای ناصر افشاری خالی از لطف نیست:
در کل 14 بار مجروح شدهام. در کربلای 5 شیمیایی شدهام. بیش از 200 ماه است که روی تخت بیمارستان خوابیدهام و 67 بار مرا به اتاق عمل بردهاند، در عملهای اخیر به دلیل ترس از مرگ مرا بیهوش نمیکنند و بدون بیهوشی جراحی میشوم. 7 عمل هم در کشور آلمان انجام دادهام.
چند وقت پیش قبل از اعزام به آلمان خدمت مقام معظم رهبری رسیدم ولی نتوانستم از آمبولانس پیاده شوم. ایشان جلوی اتومبیل آمدند دست روی سینه من گذاشتند و فرمودند: من روزی را میبینیم که با پای خودت به اینجا میآیی.
ایشان را به مادرشان حضرت زهرا (س) قسم دادم که از خدا بخواهند هر چه زودتر مرا ببرد و خواستم برای عاقبت به خیری من دعا کنند. فرمودند: شهدا اگر یک بار شهید شدند لحظه لحظه زندگی تو شهادت است.
منبع:ایسنا